از بلاد فارس است، (از سمعانی)، شهری است در فارس (از معجم البلدان)، و آن مشتمل بر نوشجان بالا و نوش جان پائین است و مردمش بعضی مجوس بعضی مانوی زندیق باشند، (ابن الفقیه از یادداشت مؤلف)
از بلاد فارس است، (از سمعانی)، شهری است در فارس (از معجم البلدان)، و آن مشتمل بر نوشجان بالا و نوش جان پائین است و مردمش بعضی مجوس بعضی مانوی زندیق باشند، (ابن الفقیه از یادداشت مؤلف)
دعایی) دعائی است نوشنده را، (یادداشت مؤلف)، گوارا باد، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، عبارتی که در بزم باده، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و ’به سلامتی’ گوید و بنوشد، گویند، نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارای وجود!: وقت طرب کردن است می خور که ت نوش باد، منوچهری، گر نمکش هست بخور نوش باد ورنه ز یاد تو فراموش باد، نظامی، نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد، حافظ
دعایی) دعائی است نوشنده را، (یادداشت مؤلف)، گوارا باد، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، عبارتی که در بزم باده، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و ’به سلامتی’ گوید و بنوشد، گویند، نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارای وجود!: وقت طرب کردن است می خور که ت نوش باد، منوچهری، گر نمکش هست بخور نوش باد ورنه ز یاد تو فراموش باد، نظامی، نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد، حافظ
مخلصه، (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج)، تریاق کوهی، (برهان قاطع) (انجمن آرا)، گیاهی است که دفع سموم کند، (غیاث اللغات)، گیاهی است که تریاق زهرهاست و گویند در اول سال اگر خورده شود در آن سال زهر کار نکند، به عربی مخلصه از آن گویند که خلاص کننده از زهر است، و بز کوهی آن را خورد و پازهر از آن حاصل شود، (از رشیدی)، نوش گیاه: نوش گیا پخت و بدو درنشست رهگذر زهر به تریاک بست، نظامی
مخلصه، (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج)، تریاق کوهی، (برهان قاطع) (انجمن آرا)، گیاهی است که دفع سموم کند، (غیاث اللغات)، گیاهی است که تریاق زهرهاست و گویند در اول سال اگر خورده شود در آن سال زهر کار نکند، به عربی مخلصه از آن گویند که خلاص کننده از زهر است، و بز کوهی آن را خورد و پازهر از آن حاصل شود، (از رشیدی)، نوش گیاه: نوش گیا پخت و بدو درنشست رهگذر زهر به تریاک بست، نظامی